به نام آفریننده زیبایی و زشتی ها
سلام
هر روز غروب بوی یاس تو کوچه ها میپیچید***میون کوچه باغها بوی خدا میپیچید
آجرک ا... یا صاحب الزمان
منو ببخشید که یه مدتی نتونستم بروز کنم خیلی گرفتار بودم اعصاب مصابم خورد خورد بود.
یادم هست تو دبستان من خیلی جر و دعوا میکردم جوری که ماهی یه بار مامانم رو میخواستن مدرسه.
داداشم هم خوب بیچاره بزرگتر از من بود مجبور بود بیاد کمکم .داداشم از همون دبستان قرآن حفظ میکرد منم که قربونش برم مخم تعطیل تعطیل بود(البت الان هم همین جوره)داداشم سال سوم دبستان رفت مسابقات قرآن ممستنی اونجا دوم شد میگفت اونجا که رفته بودیم شعارمون این بود(ما اومدیم ممستنی بخاطر یه بستنی)
منم همون سال تونستم آیت الکرسی رو حفظ کنم یادش بخیر یه یه ماهی طول کشید تا حفظش کردم(گفتم که آیکیوم پایین).
یادم هست آقای رضایی ناظم مدرسمون یه آدم قد کوتاه ولی چقری بود وای وای یه دستی داشت انگار جنگل پر مو اصلآ پوست دستش پیدا نبود لامصب پوست گلوی منو میگرفت میگفت بچه آخه تو مامانت فرهنگی چرا انقدر اذیت میکنی.مدرسه یه زیر زمین هم داشت واسه پناهگاه جنگ درستش کرده بودن پناه گاه که چه عرض کنم سیاه چال بود از همونایی که ساواکی ها داشتن من دیگه اونجا شده بود پاتوقم پر نیمکت زوار در رفته بود منم میگرفتم رو اونا میخوابیدم اونم فک میکرد داره منو تنبیه میکنه.
باورتون نمیشه تازه رفته بودم سر کار یه روز یکی از بچه های حراست فرودگاه رو دیدم خیلی برام آشنا بودوقتی داشت میرفت بیرون دستش رو گذاشت رو شونه من و گفت خسته نباشی یه نگاه به دستش کردم وای یادم به تو گوشی ها و زیر گلو گرفتن های آقای رضایی افتادم اسمش رو پرسیدم گفت رضایی هستم گفتم داداشت ناظم نبوده گفت چرا باورم نمیشد برادر آقای رضایی بود خلاصه یه 1 ساعتی با هم گپ زدیم منم از آقای رضایی واسش گفتم و خندیدیم.
اینو هم میگم ولی خدایش نخندین ازم.سال پنجم آقای خاکسار معلم من بود (اگه زنده باشه باید برم یه کم سیر ازش حلال بودی بطلبم)قیافش کاملآ غیر مذهبی بود 6تیغه خشن کت شلواری ولی خیلی خوش تپ بود سنش هم بالا بودا ولی همیشه خوش تیپ میگشت.ثلث دوم یه پنج شنبه امتحان جغرافی داشتیم جوری بود که زنگ بعد از امتحان برگه ها رو تصحیح میکرد یه دفعه منو صدا زد اومدم جلو بهم گفت این چی بهش نگاه کردم با قلدری گفتم چی چی؟زد تو گوشم مات و مبهوت مونده بودم .نگاه کردم به برگه امتحانیم که تو دستش بود دیدم گرفتم -8- بلند شد با تیپا و پس گردنی از طبقه 2 آوردم پایین دم دفتر وای وای وای آقای رضایی هم یه پس گردنی زد بهم اندازه همه کتک های آقای خاکسار درد داشت زنگ زدن خونه به مامانم گفتن اومد منم که عین خیالم نبود فقط بدو بیرا میگفتم به آقای خاکسار وای چشتون روز بد نبینه شب تو خونه یه حرفت هم بابام زدم البته با کابل برق.ایشالا تو پست بعدیم از کتکهای بابام بیشتر واستون میگم.
نوکرت تا ابد دادو بیداد
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :60743
سلام. من یه پسر تنهام میتونم بگم کسی رو دوست ندارم ولی مطمین نیستم.خیلی رفیق دارم.عاشق رنگ مشکیم از آبی هم خوشم میاد.شب رو دوست دارم.خیلی آهنگ گوش میدم.یه جورایی بهش معتادم.سوره اخلاص رو خیلی میخونم.مناجات مهدی سلحشورو خیلی دوست دارم.شعرو خیلی دوست دارم ولی هیچوقت یه شعرو کامل بلد نشدم.بازیگر مورد علاقم:هدیه تهرانیه.تیم مورد علام استقلاله.خواننده مورد علاقم خدا بیامورزتش اسمشو نمیارم.مناجات مسجد کوفه رو خیلی دوست دارم.229 عدد مورد علاقمه.اما در مورد دادوبیداد باید بگم وقتی میخواستم تو سایت کانون ثبت نام کنم قبلش با بابام بحث کرده بودم یه کم سیر سرش دادو بیداد کردم خدا منو ببخشه رو همین حساب گفتم اسمم رو بزارم دادو بیداد.البت از اون به بعد سعی کردم دیگه سر هیشکی دادو بیداد نکنم. همین
گاه نوشت های یک رهرو
نحل
بغض های نترکیده
من و خاطراتم
آلاء(نعمت های الاهی)
دیار یار
مهربان ترین یار
امام خمینی
در حضور حی
کوله بار
بی نشان