به نام خودآی
سلام
کودکستان که بودم به بابام یه زمین دادند.بابام این ورو اون ور شروع کرد به قرضو قوله و وام .به هر بدبختی که بود شروع کرد به ساختن خونه.یادش به خیر هر روز صبح اول میرفت پای اسکلت و بنا ها رو راه مینداخت ومیرفت سر کار.خیلی سختی کشید.آخرین روز مدرسه داداشم اسباب کشی کردیم و رفتیم تو خونه جدید همه وسایلامون با یه خاور بردیم من گریه میکردم میگفتم میخوام برم تو بارخاور بشینم تا برسیم به خونه هر کاری کردم بابام اجازه نداد.خونه جدید خیلی قشنگ بود 2طبقه خوشکل کاشی کاری سر در خونمون ون ان یکاد بود خونه هنوز رنگ نشده بود ولی کامل کامل بود.ما طبقه پایین مستقر شدیم بابام یکی از سربازاش که تازه متاهل شده بود و تو سپاه کار میکرد رو اورد طبقه بالا رو بهش اجاره داد.
روز اول با بام اومدیم سر خیابون دادشم رو که با سرویس اومد تا سر خیابون رو اوردیم خونه (اوه اوه اوه بابام اعصاب مصابش خورد خورد منم از عشق خونه جدید هی کرم میریختم ).
مستاجرمون هر شب میرفت مسجد.بابام هم باهاش پایه شد و با منو داداشم میرفتیم مسجد محل.آخی یادم که میاد دوست دارم یکی بیاد محکم بزنه تو سرم.آخ که چی بودم و چی شدم.
عشقم شده بود اذان گفتن هر روز تو مسجد محل اذان میگفتم مکبر هم بودم.نمازهم میخوندم.بابام میگه تو سه روز نمازخوندن رو یاد گرفتم.سحر موقع اذان صبح پامیشدم میرفتم تو حیاط وبا صدای نکره ام که بخاطر اذان دل نشین شده بود همه همسایه ها رو از خواب بیدار میکردم(خدا میدونه چندتا فحش خوردم.آخه همسایه هامون همچین آدمهای حزب اللهی نبودن) فقط یه پیرمرد پیره زنی روبروی خونمون زندگی میکردن هر وقت منو میدیدن یه ماچ اساسی میکردن ما رو ومیگفتن ما هر روز صبح با صدای اذان تو برا نماز پا میشیم.البت داداشم هم اذان میگفت ولی خوب همیشه زور ته تقاریها به بزرگرترها میچربه دیگه(به لطف عشق پدر ها به بچه آخر).تو اون خونه مادر بزرگم هم با ما زندگی میکرد.
نوکرت تا ابد دادو بیداد
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :60670
سلام. من یه پسر تنهام میتونم بگم کسی رو دوست ندارم ولی مطمین نیستم.خیلی رفیق دارم.عاشق رنگ مشکیم از آبی هم خوشم میاد.شب رو دوست دارم.خیلی آهنگ گوش میدم.یه جورایی بهش معتادم.سوره اخلاص رو خیلی میخونم.مناجات مهدی سلحشورو خیلی دوست دارم.شعرو خیلی دوست دارم ولی هیچوقت یه شعرو کامل بلد نشدم.بازیگر مورد علاقم:هدیه تهرانیه.تیم مورد علام استقلاله.خواننده مورد علاقم خدا بیامورزتش اسمشو نمیارم.مناجات مسجد کوفه رو خیلی دوست دارم.229 عدد مورد علاقمه.اما در مورد دادوبیداد باید بگم وقتی میخواستم تو سایت کانون ثبت نام کنم قبلش با بابام بحث کرده بودم یه کم سیر سرش دادو بیداد کردم خدا منو ببخشه رو همین حساب گفتم اسمم رو بزارم دادو بیداد.البت از اون به بعد سعی کردم دیگه سر هیشکی دادو بیداد نکنم. همین
گاه نوشت های یک رهرو
نحل
بغض های نترکیده
من و خاطراتم
آلاء(نعمت های الاهی)
دیار یار
مهربان ترین یار
امام خمینی
در حضور حی
کوله بار
بی نشان