سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا، بر دشمنان یکدیگر تنگ است . [امام علی علیه السلام]
غمگین ترین روز خردسالی - دادوبیداد
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • سلام

    تا 3 سالگیمو یادم نمیاد از اینجا شروع میکنم:

    همه میگن من خیلی خیلی اذیت میکردم خیلی.رو شونه هر کی هم مینشستم به فیض میرسوندمش(جیش).تو اون خونه پدری یه دستشویی و حمام بود که یه زیر پله هم داشت.اون زیر پله پناهگاه خونواده ما بوده قشنگ یادمه وقتی آلارم خطر رو میزدن بی بیم میگفت باز این از خدا بیخبرا اومدن خوب اگه راست میگین برید رو در رو بجنگید.خدا ذلیلت کنه صدام.

    یه شب دو تا هواپیما عراقی میان تو آسمون شیرازویه چندتا راکت میندازن تو این کوههای اطراف شیراز.اون شب همه خونه بودن خوب اون خونه هم خیلی شلوغ بود4 تا خانواده داخلش زندگی میکردن همه توئ اون زیر پله ای جا نمیشدن جلو خونمون یه چاله بزرگ کنده بودن و ملت میریختن توش موقع حمله هوایی.خلاصه اون شب ما هم میریم تو اون چاله پناه میگیریم. مامانم میگه وقتی موشک انداختن تو شروع کردی به گریه کردن میگه تا 2 .3 ساعت داشتم گریه میکردم که بردنم دکتر .دکتر هم میگه احتمالآ شکه شده از صدای اون راکت ها. خلاصه من از اون روز خیلی گوشه گیرو عصبی و پرخاشگر شده بودم(احتمالآ این دادو بیداد ها هم واسه همینه) به خاطر همین موضوع من تا 10.11 سالگیم با تجویز دکتر پوکساید میخوردم.الان واسه خودم کلاس میزارم میگم من جانبازم! خدا هم واسه همین جانبازیمه که خیلی هوامو داره وگر نه........

    یادم هست بابام هیچ وقت خونه نبود همش یا آماده باش بود یا ماموریت میرفت مامانم هم که همش مدرسه بود یا جلسه آموزش و پرورش واسه همین هم من بهش میگم مامان آموزش و پرورش . وقتی بابام از ماموریت میومد من واسه اذیت مامانم برا بقیه میگفتم مامانم وقتی بابام از ماموریت میاد میگه: محمد علی قوربونت برم کجا بودی دلم برات یه ذره شده بود.(این جمله هنوزم که هنوزه زوی من مونده).

    وقتی مامانم میخواست بره مدرسه سر منو گرم میکردن و اون میرفت بیرون اونوقت من میرفتم پشت پنجره که تو کوچه باز میشد گریه میکردم و میگفتم :مامان مامان تورو خدا تورو خدا فقط یه دقیقه بیا مامان تورو خدا فقط یه دقیقه . خیلی مامانی بودم.

    تو اون خونه 7 تا بچه هم سن و سال هم بودیم از صبح کرم میریختیم تا شب.یه درخت بزرگ نارنج هم بود که پر کندوی زنبور بود هر روز صبح 6.7تایی میفتادیم به جون ای زنبورا و بی خونشون میکردیم همیشه من کندو رو مینداختم بقیه نیشش رومیخوردن ولی یه بار چنان ای زنبورها عقدشونو رو گردنم خالی کردن که کارم به بستری شدن تو بیمارستان کشید.

    واضح ترین خاطره ای که از 4.5 سالگیم تو ذهنم مونده اینه:

    من هر روز صبح ساعت 6.30 بیدار بودم .جوری که همه از دستم ذله بودن یادم میاد موقعی که امام خمینی(رح)تو بستر بیماری بودن یه روز صبح بیدار شدم همه خواب بودن فقط بابام تو جانمازش داشت دعا میخوند سلام کردم رفتم سر یخچال اون موقه ها پنیر خالی خالی خیلی میخوردم(خرفیم هم مال همینه) یه تیکه پنیر برداشتم گذاشتم تو دهنم اومدم تو حال یه تلوزیون سیاه سفید خیلی قدیمی قرمز رنگ داشتیم.اون موقع فقط 2تا کانال تلوزیون بود.هی میخواستم تلوزیون رو روشن کنم از بابام میترسیدم( نمی خواستم جریان عمم سرم بیاد.یک دست چپ سنگینی هم داره خدا نسیبتون نکنه هنوز گوشم داره از صدای تو گوشی هاش موقعی که موج میگرفتش صدا میده) رفتم پیشش نشستم دیدم چشاش پر اشک نگام کرد گفت بابا واسه امام دعا کن حالش خوب نیست منم تو دلم گفتم من میخوام تلوزیونو روشن کنم این میگه بشین دعا کن خلاصه واسه روشن کردن تلوزیون هم که شده با همون بچگیم دستمو گرفتم بالا گفتم خدا جون امامو زود خوب کن.بابام یه ماچم کرد منم پاشدم خیلی مصمم رفتم طرف تلوزیون ولی بازم ترسیدم دعوام کنه ولی کرمه هی میلولید خلاصه به هر ترس و لرزی بود روشنش کردم. دیدم اخبار داره شروع میشه سریع زدم کانال 2 ولی دیر شده بود.بابام مارش اخبار رو شنیده بود گفت بزن اخبار منم نا امید یه نگاه بهش کردم داد زد گفت بزن کانال 1 منم زدم کانال 1.یه آهنگ غمگین به گوشم خورد.بابام دوید عینکش رو برداشت اومد جلو تلوزیون گفت ای وای.من تعجب کردم. یه نگاه به تلوزیون کردم دیدم یه خط مورب مشکی اون گوشه سمت چپش کشیده یه دفعه گوینده اخبار گفت انا لله وانا الیه راجعون عکس امام رو نشون داد که تو بیمارستان دراز کشیده و سید احمد داره رو سرش گریه میکنه یه دفعه صدای حق حق بابام بلند شد محو بابام بودم دیدم همه اهالی خونه اومدن جلو تلوزیون دارن گریه میکنن منم خود به خود زدم زیر گریه و رفتم تو ایون خونه نشستم به گریه کردن .

    خدا رحمتشون کنه خیلی گردن ماها حق دارن اگه امام نبود معلوم نبود ماها تو چه منجلاب فسادی داشتیم دست و پا میزدیم.الان هم که آقا جاشونو گرفتن ما به حرفاشون عمل نمیکنیم.خدایا به حق حسین سایه رهبر خوشکل و عزیزتر از پدرم و مادرم رو از سرمون کم نکنه(همه بگین امین)

    اینم یکی از غزلیات اما خمینی (ره)که خیلی دوستش دارم:

    صاحب درد

     

    مــــا زاده عشقیم و فــــــــــزاینده دردیم      بــــــــا مدّعىِ  عاکفِ مسجد، به نبردیم

    با مـــــــــدعیان، در طلبش عهد نبستیم      با بــــــــى‏خبران، ســازش بیهوده نکردیم

    در آتش عشق تــــــو، خلیلانه خــــزیدیم      در مسلخ عشــــــــّاق تو، فرزانه و فردیم

    در میکده با مى‏زدگان، بیهش و مستیم        در بتکــــده با بت زده، هم‏عهد چو مردیم

    در حلقه خود باختگان، چون گل سرخیم        در جــــــرگه زالـــــــوصفتان، بـا رخِ زردیم

    در زمــــــــره آشفته دلان، زار و نـــزاریم        در حوزه صـــــــاحبنظران، چون یخ سردیم

    با صوفـــى و درویش و قلندر به ستیزیم        با مــــــى زدگان، گمشدگان، بادیه گردیم

    بــــــا کس ننماییم بیان، حال دل خویش        ما خانه به دوشان، همگى صاحب دردیم

     

    نوکرت تا ابد دادو بیداد

     



    دادو بیداد ::: پنج شنبه 86/2/13::: ساعت 4:36 عصر
    نظرات وبلاگ: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> چند نفر به داد و بیداد سر زدن <<
    بازدید امروز: 1
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدید :60212

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره داد و بیداد <<
    غمگین ترین روز خردسالی - دادوبیداد
    دادو بیداد
    سلام. من یه پسر تنهام میتونم بگم کسی رو دوست ندارم ولی مطمین نیستم.خیلی رفیق دارم.عاشق رنگ مشکیم از آبی هم خوشم میاد.شب رو دوست دارم.خیلی آهنگ گوش میدم.یه جورایی بهش معتادم.سوره اخلاص رو خیلی میخونم.مناجات مهدی سلحشورو خیلی دوست دارم.شعرو خیلی دوست دارم ولی هیچوقت یه شعرو کامل بلد نشدم.بازیگر مورد علاقم:هدیه تهرانیه.تیم مورد علام استقلاله.خواننده مورد علاقم خدا بیامورزتش اسمشو نمیارم.مناجات مسجد کوفه رو خیلی دوست دارم.229 عدد مورد علاقمه.اما در مورد دادوبیداد باید بگم وقتی میخواستم تو سایت کانون ثبت نام کنم قبلش با بابام بحث کرده بودم یه کم سیر سرش دادو بیداد کردم خدا منو ببخشه رو همین حساب گفتم اسمم رو بزارم دادو بیداد.البت از اون به بعد سعی کردم دیگه سر هیشکی دادو بیداد نکنم. همین

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    غمگین ترین روز خردسالی - دادوبیداد

    >>لینکدونی داد و بیداد<<

    >>لو گو دونی داد و بیداد<<

    >>موسیقی مورد علاقه داد و بیداد<<

    >>بگرد تا پیدا کنی<<
    جستجو:

    >>به روز کردم خبرت می کنم<<
     

    >>طراح قالب<<